۱۳۹۱ شهریور ۲۹, چهارشنبه

تـاریـکـم و خـامـوش مـثـل انـبـار بـاروت!


بیانیه شماره یک نشریه باروت
آغاز

تودۀ کوچک
بی گلوله و شمشیر می‌جنگد؛
برای نان همه
برای نور و سرود.
در گلو پنهان می‌کند فریادهای شادی و دردش را
چرا که اگر دهان بگشاید،
صخره‌ها از هم بخواهند شکفت.1
جامعه‌ای را که در آن خشونت به واسطۀ تضادهای پُرشمار و متراکم اجتماعی و مسائلی مانند فاصله‌های هولناک و حیرت‌آور طبقاتی، بیکاری گسترده جوانان، فقر و فلاکت، گرسنگی، بی‌مسکنی، فحشاء و اعتیاد، گرانی رو به تزاید اقلام ضروری زندگی و ... رو به انباشت و انفجار دارد، نمی‌توان تنها با تعبیۀ ضامنی بی‌خطر و آرام نگاه داشت. جامعۀ در حال غلیان و انفجار و آکنده از تضاد، بر لبۀ پرتگاه بین موقعیت انقلاب و خطر فروپاشی، بربریت و ارتجاع ایستاده است و با هر نوسانی تعادل خود را بیش از پیش از دست می‌دهد.
در چنین شرایطی است که نیروی انقلابی در عین تمامی رخوت و فترت سیاسی موجود باید که امر سازماندهی مبارزه را به پیش برده، جهت‌دهی نماید و آتش حاصل از انفجار گریزناپذیر را روانۀ نقطه‌ای کند که مستحق نابودی توسط آن است. چرا که هر لحظه تعلل در جهت‌دهی به آتش خشم و خشونت انباشته شده در زیر پوست جامعه، تنها منجر به افزایش تلفات در بین قربانیان سیستم موجود در اشکال گوناگون می‌گردد: چه به شکل گسترش معضلات و فجایع اجتماعی و چه در قالب سر برآوردن پدیده‌هایی مانند فاشیسم مذهبی و نژادی. آری، ما، چنان‌که از نام نشریه‌مان نیز پیداست، آشکارا از مبارزۀ انقلابی و خشونت‌بار صحبت می‌کنیم. به همین خاطر است که حمید اشرف، شرف مقاومت انقلابی ایران، و تقی شهرام، عقاب تیزپرواز آن را به عنوان نمادهای خود برمی‌گزینیم و به تمامی جنبش‌های مقاومت انقلابی از نهضت مقاومت ضدفاشیستی اروپا تا مبارزات خلق فلسطین درود می‌فرستیم، نظر می‌کنیم و از آن‌ها توشه بر می‌گیریم. در شرایطی که طبقات و اقشار زحمتکش و ستم‌دیدۀ جامعه در هر لحظه از زندگی خود در زیر فشار مناسبات ضدبشری سرمایه‌داری وحشی ایرانی-اسلامی تباهی و نابودی را تجربه می‌کنند، جز این چه چاره‌ای در برابر ما قرار دارد؟ وقتی که تیغ‌های آخته و زهرآگین فاشیسم اسلامی حاکم نه تنها در زمان اعتراض که هر روز و هر ساعت سینه‌های زنان و مردان زحمتکش و شریف جامعه را هدف قرار می‌دهد، برای ما چه راهی جز متشکل‌شدن و سازماندهی برای مقاومت، برای دفاع از طبقه‌مان و برای انقلاب باقی می‌ماند؟ هنگامی که کل ثروت و امکانات بیکران کشور برای تامین منافع و  ارضای مطامع مشتی "گربۀ چاق"(لقبی که قیام‌کنندگان مصری برای سرمایه‌داران وابسته به رژیم مبارک انتخاب کرده بودند) و پشمالو، توله‌ها و "آقازاده"‌های‌شان، برای امثال "حاجی ترانسفر"ها و جیره‌خواران رنگارنگ رژیم فاشیستی اسلامی صرف و هزینه می‌شود، برای یک مبارز راستین -و نه دلال‌های سیاسی و "روشنفکر"ی- چه انتخابی غیر از پاگذاشتن در مسیر مقاومت و انقلاب باقی می‌ماند؟ این‌چنین است که به باور ما مرز اصلی در پهنۀ سیاست امروز کشور از جایی می‌گذرد که در یک سوی آن اردوی انقلاب قرار دارد و در سوی دیگر سکۀ دو روی استحاله ]رژیم[-مداخله ]امپریالیستی[ با میدان‌داری لیبرال‌ها، اسلامی‌های لیبرال، ناسیونالیستها (اعم از ایرانی و قومی) و محوریت امپریالیست‌ها قرار دارد.  نکته‌ای که باید به آن توجه کرد این است که این مرزکشی دقیقاً بر یک مابه‌ازا و بستر طبقاتی متکی است: بخش مهمی از طبقۀ سرمایه‌دار ایران و لایه‌های بالایی و مرفه خرده‌بورژوازی و طبقۀ متوسط فی‌الحال حامی رژیم فاشیستی اسلامی است و بخش‌های ناراضی آن‌ها نیز تا لحظۀ آخر امید خود را به استحالۀ این رژیم از دست نخواهند داد و پس از آن نیز دست به دامان امپریالیست‌ها برای مداخله و تضمین منافع‌شان خواهند شد. در اردوی انقلاب، زحمتکشان و فرودستان جامعه، لایه‌های پایینی و فقیر خرده‌بورژوازی، خیل عظیم جوانان بیکار، تهیدستان شهری و روستایی، حاشیه‌نشینان و در قلب آن، طبقۀ کارگر ایران قرار می‌گیرد. یکی از نتایج مستقیم این تحلیل نفی پوپولیسم نوینی است که در روکش روایتی ظاهراً نو از "چپ" و به عبارت دقیق‌تر "چپ سبز" و با عناوین فریبنده‌ای مانند "سیاست مردمی" می‌کوشد منافع متضاد و آشتی‌ناپذیر در چارچوب همین "مردم" را یک‌کاسه کند و یک‌جا تحویل لیبرال‌ها بدهد. این جریان در دو سال اخیر با استفاده از امکانات و ظرفیت‌های علنی و بی‌سابقۀ روشنفکری و با بهره‌گیری از چشم‌پوشی رژیم توانسته است با شکل‌دهی به نوعی "چپ علنی و قانونی" موقعیت ویژه‌ای در عرصۀ روشنفکری برای خود دست و پا کند.     
مطمئنا قلم به دستان و بلندگوهای رسانه‌ای-تبلیغاتی سلطه‌گران داخلی و جهانی می‌کوشند و خواهند کوشید با تهیه فهرست بلندبالایی از ناکامی‌ها و خطاهای‌ انقلاب‌ها و انقلابیون پیشین، نوای انقلاب و انقلابیون امروز را در بوق و کرنای سرسام‌آور خویش محو سازند. گیریم که همۀ انقلاب‌های گذشته از انقلاب کبیر فرانسه به این سو، زنجیره‌ای از توهمات و خطاها بوده است اما به ما بگویید که با واقعیات کنونی جامعه‌مان چه باید کرد؟ با 40 میلیون نفر زیر خط فقر (اعم از نسبی و مطلق)، با 15 میلیون جوان بیکار، با رسیدن سن فحشا به 13 سال، با درگیر بودن 10 میلیون نفر با مساله اعتیاد؟ با 5 تا 20 میلیون حاشیه‌نشین (طبق تعاریف مختلف از این پدیده)؟ با صدها کارتن‌خواب پایتخت؟ با افزایش سرسام‌آور قیمت مسکن و خالی و بی‌استفاده ‌بودن 10 درصد از منازل نوساز متعلق به سرمایه‌داران و بساز و بفروش‌ها؟(همگی طبق آمارهای حکومتی)، با سقوط آزاد فاجعه‌بار تمام معیار حداقلی یک زندگی انسانی عادی؟ این آمارها -که توسط خود حکومت اعلام شده و ابعاد واقعی مساله مطمئنا بسیار فراتر از آن است- روشن‌کنندۀ وضعیت آن بخشی از جامعه است که در زیر فشار بار و فشار زندگی در حال له‌شدن است و فی‌الواقع چیزی برای از دست دادن ندارد جز زنجیرهایش. منتقدین برج عاج نشین انقلاب‌ها به ما بگویند که با این واقعیات چه باید کرد؟            
بیش از دو دهه از غلبه و سلطۀ کامل فضای "اصلاحات"، "دوم خرداد"، "فعالیت علنی، مسالمت‌آمیز و قانونی"، "استفاده از تمام ظرفیت‌های موجود" رژیم، "نفی خشونت"، "مرگ ایدئولوژی"، "به پایان رسیدن دورۀ انقلاب"، "پایان تاریخ" و ... که توسط اصلاح‌طلبان حکومتی و با هم‌دستی بخش بزرگی از این به اصطلاح "اپوزیسیون" تبلیغ و اجرا می‌شد، می‌گذرد.  فعالیت این جماعت در فضایی بی رقیب و انحصاری و با برخورداری از امکانات گوناگون و وسیع، نتیجه‌ای جز عقب‌نشینی و ناکامی مداوم جنبش‌های حق‌طلبانه و آزادی‌خواهانۀ جامعه نداشته است. کافی است نگاهی اجمالی به ضربات و شکست‌های این‌چنینی در طول یک دهه، از 18 تیر 1378 تا 6 دی 1388، بیاندازید تا به نقش مخرب اصلاح‌طلبان حکومتی و غیرحکومتی در این میانه پی ببرید. اینان هر بار بر بستر یاس ایجاد شده از شکست مبارزات، بر سنگفرش‌های آذین‌بسته با خون قیام‌کنندگان و با به دوش گرفتن تابوت آنان روانۀ حوزه‌های "رای‌گیری" و انتخابات نمایشی شده‌اند تا دست‌های تا مرفق آلوده به خون رژیم را بشویند و با بزک و مشاطه‌ چهرۀ کریه آن، جان تازه‌ای در پیکرش بدمند تا برای آغاز دور دیگری از سرکوب و خون‌ریزی مهیا گردد. هم‌اکنون نیز می‌توان دید که حتی پس از تجربۀ عظیم و خونین سال 1388 نیز اینان در حال آماده‌کردن مقدمات شرکت در "انتخابات" سال آیندۀ رژیم هستند. مرور این تاریخ سرشار از شکست و ننگ باید به مبارزین، فعالین جنبشی و توده‌ها این درس را آموخته باشد که دنباله‌روی از این جماعت نه از جنبۀ اصولی صحیح است و نه از بعد عمل‌گرایانه. برای دنباله‌روی از مشی اصلاح‌طلبانه یا باید پیمانۀ بزرگی از بلاهت داشت و یا استعداد شگرفی برای کلاهبرداری و کلاشی. آن هم در شرایطی که رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی در این مدت نه تنها کوچکترین امکان و منفذی برای بی‌خطرترین فعالیت‌های علنی و قانونی باز نگذاشته است و ذره‌ای از مواضع خود عقب ننشسته است، بلکه با سبعیت و وقاحت هر چه تمام‌تر در جهت بسط اختناق همه‌جانبۀ خود تا خصوصی‌ترین ابعاد زندگی و ذهن آحاد جامعه تلاش می‌کند.
استحاله‌طلبی و رفرمیسم در بالا با خودانگیخته‌گرایی، خودجوشی پرستی و تقدیس روند خود به خودی تحولات از پایین تکمیل می‌شود. ترکیب این جهت‌گیری اجتماعی ظاهرا گریزان از سیاست (در "جامعۀ مدنی") با دنباله‌روی از اصلاح‌طلبان حکومتی در عرصۀ سیاسی، توان مقاومت در مقابل فشار و سرکوب دم‌افزون رژیم را از این تحرکات سلب کرد و منجر به نابودی تدریجی جنبش‌های اعتراضی زنان و دانشجویان در نیمۀ دوم دهۀ 1380 شد که در سال‌های نخستین این دهه امیدهای بسیاری برانگیخته بود. در پس شکست جنبش اعتراضی سال 1388 نیز می‌توان دلیل مشابهی را مشاهده کرد. به علاوه خودانگیخته‌گرایی سیاستی است که بخش بزرگی از اپوزیسیون چپ تحت فشار گفتمان مسلط موسوم به "جنبش‌های اجتماعی جدید" و ضعف و فترت تاریخی خود عملاً بدان تن داده است، هر چند که در حرف و روی کاغذ چه بسا بر موضع اصولی در این زمینه تاکید نماید. شعار "اتحاد جنبش‌های اجتماعی" به عنوان شعار راهبردی بسیاری جریانات سیاسی چپ و راست از چنین دیدگاهی ناشی می‌شود. این نگرش با تقدیس و مستقل و خودبسنده انگاشتن عرصۀ اجتماعی، آن را از امر سیاسی تفکیک می‌کند و به این نکته توجه ندارد که اتحاد جنبش‌های اجتماعی و تحرکات اعتراضی گوناگون جامعه تنها در سطح عالی‌تری از مبارزات آنان یعنی در سطح سیاسی و حول یک استراتژی مشخص سیاسی که در قالب یک تشکیلات انقلابی نمود می‌یابد، قابل تحقق است. نتایج وخیم جدایی امر سیاسی و اجتماعی را در جریان خیزش‌های اخیر جهان عرب می‌توان به وضوح مشاهده کرد؛ آتشی که بوعزیزی در تونس بر جان خود و بر جامعه افکند به شعله‌ور شدن و پاگرفتن یک جنبش ضدسرمایه‌داری منجر نشد بلکه افسار اسلامی‌های تندرو را در سیاست تونس رها ساخت. نتیجۀ تجمعات پرشور میدان التحریر قاهره، تشکیل فراکسیون پارلمانی قدرتمند سلفی‌ها و انتخاب رییس‌جمهور وابسته به جریان فوق‌ارتجاعی اخوان‌المسلمین بیرون زد. در نتیجه تلاش برای اتحاد مبارزات اجتماعی پراکنده و خودانگیخته و ارتقای آنان، از تلاش برای ساختن چنین بدیل سیاسی معتبری قابل تفکیک نیست. این امری است که اپوزیسیون چپ موجود به شکل ساختاری از متحقق ساختن آن ناتوان است و ضعف تاریخی خود را با تغزل پیرامون اعتراضات اجتماعی خودانگیخته و ستایش آنان جبران می‌کند. البته این نقد به هیچ‌وجه به معنای تایید موضع تنزه‌طلبانه جمعی از فاجعه‌آفرینان سال 1386 در بخش چپ جنبش دانشجویی نیست که با فرض گرفتن ناتوانی چپ و دائمی کردن آن در قالب تئوری‌های مشعشع سعی می‌کنند به بهای حفظ پرستیژ سوپر انقلابی خود از چپ موجودی عقیم،گوشه‌نشین و گزافه‌گو بسازند. از سوی دیگر بدنۀ طبقۀ کارگر در شرایط مشخص کنونی و زیر فشار سرکوب و فلاکت به سنگر اعتراضات پراکنده آن هم در دفاعی‌ترین موقعیت و حول مطالباتی مانند دریافت حقوق ماهیانۀ معوقه و احیای صنایع ورشکسته رانده شده است. این طبقه در شرایط کنونی خود حتی از رساندن مبارزات خود تا سطح صنفی (تریدیونیونی) ناتوان است و به طریق اولی توانایی تبدیل شدن به یک قطب اجتماعی-سیاسی در پهنۀ جامعه را ندارد. این در حالی است که خودانگیخته‌گرایی در جنبش کارگری بدون داشتن یک تحلیل، ارزیابی و جمع‌بندی دقیق و جامع از وضعیت حاکم بر طبقۀ کارگر و سطح مبارزات آنان، بیش از یک دهه است بر شعار "تاسیس تشکل‌های توده‌ای کارگری" پای می‌فشارد. این شعار نوعی احاله به محال و بیشتر بازتاب آمال و آرزوهای این بخش از اپوزیسیون چپ است و نه یک خط معتبر و قابل پیگیری سیاسی در شرایط موجود. نتیجۀ پیگیری این سیاست را می‌توان در عدم رشد قابل توجه تشکل‌های شبه‌علنی ایجادشده بر این مبنا پس از حدود یک دهه فعالیت مشاهده کرد. ضربات پی در پی اخیر رژیم بر این تشکل‌ها همین امکان تاثیرگذاری حداقلی را نیز از آنان سلب خواهد کرد. رسیدن جنبش کارگری به نقطۀ مطلوب این رفقا تنها پس از طی فرایندی میسر است که با دخالت موثر و سازمان‌یافتۀ یک پیشتاز انقلابی مشخص می‌شود. پیشتازی که توانایی مفصل‌بندی مطالبات گوناگون اجتماعی، به دست گرفتن ابتکار عمل حول گسل‌های موجود در جامعه و تبدیل شدن به یک نیروی هژمونیک را داشته باشد. شکل‌دادن به چنین پیشتازی خود روندی تدریجی، تکاملی و زمان‌بَر و مهم‌ترین وظیفۀ راهبردی نسل نوین جنبش کمونیستی در شرایط کنونی است.
شکل‌دهی به این پیشتاز انقلابی در برهوتی که اپوزیسیون چپ در ایران در دو دهۀ اخیر در پس خود بر جای گذاشته است، لزوما از ابتدایی‌‌ترین و پایه‌ای‌ترین سطوح، قلب جامعه و دل تضادهای اجتماعی آغاز خواهد شد. این روند در چارچوب در پیش گرفتن راهبرد مقاومت انقلابی در مقابل رژیم فاشیستی اسلامی، امپریالیست‌ها و دنبالچه‌های مشترک‌شان به پیش خواهد رفت. سامان‌دادن به این مقاومت و شکل‌دهی به این پیشتاز به باور ما با اتکاء به دو مقوله صورت می‌گیرد:1-سازماندهی و تشکیلات و 2-ایدئولوژی. سازماندهی انقلابی در شرایط کنونی از دل جامعه و از سلول‌های بنیادین آن آغاز خواهد شد و شکل اصلی آن، مخفیانه و منفصل خواهد بود. ایدئولوژی انقلابی ما چیزی نیست جز مارکسیسم-لنینیسم در معنای قرن بیست و یکمی آن که مشتمل است بر قالب‌ریزی ارزشی پراتیک‌ها و مناسبات اجتماعی و در عین حال جذب مجموعه آموزه‌های جنبش‌های انقلابی جهان و تحلیل جدی و مداوم واقعیات سیاسی و اجتماعی امروز در سطوح ملی و بین‌المللی. امید ما این است که تکیه بر تشکیلات و ایدئولوژی از ما و یاران ما انقلابیونی سرسخت و آشتی‌ناپذیر بسازد چرا که عمیقا معتقدیم درافتادن با هیولایی مانند رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی اساسا به مباررینی از این جنس نیاز دارد و نه تیپ‌های "نرمی" مانند فعالین ان‌جی‌اویی و حقوق بشری.
در مسیر این مبارزه در عین حفظ دستاوردهای نسل‌های کمونیست و انقلابی پیشین و دفاع از آنان، به وداعی هر چند تلخ با باقی‌مانده‌های آنان و سازمان‌ها و گروه‌های متعلق به آن‌ها دست خواهیم زد. مجموعه تحولات دو دهۀ اخیر نشان داده است که شریف‌ترین و رادیکال‌ترین گروه‌ها و افراد متعلق به نسل‌های پیشین نیز به دلیل ضعف‌ها و محدودیت‌های ساختاری قادر به در دست گرفتن ابتکار عمل برای تاثیرگذاری بر جامعه نیستند. بدین ترتیب کوشش ما از همان نقطۀ آغاز مستقل و متمایز از تمامی این جریانات و گروه‌ها خواهد بود. اما نسل نوین انقلابی برای اثبات حقانیت این نقد و صلاحیت خود، چاره‌ای جز اثبات آن در عرصۀ عمل و در کوران مبارزات پیچیدۀ سیاسی و اجتماعی نخواهد داشت. در چنین شرایطی است که نشریه "باروت" دوشادوش دیگر رفقای نسل نوین انقلابی فعالیت خویش را در عرصه عملی آغاز می نماید و امید دارد که آغازی باشد بر پایان نشریات صرفاً الکترونیکی.
ما بر طبق آموزه‌های مارکسیستی، توهمی نسبت به این مساله نداریم که انقلاب کردن و ایجاد شرایط انقلابی صرفا با اتکاء به میل و ارادۀ جمعی و گروهی ما میسر خواهد بود. انقلاب پدیده‌ای عینی است مانند سیل و صاعقه که ناگاه بر مبنای تراکم تضادهای اجتماعی و رسیدن آن به نقطۀ انفجار درمی‌گیرد و می‌گسترد. ما خواهیم کوشید که جرقه‌هایی باشیم بر انبار باروت، باشد که از این جرقه‌ها و جرقه‌های دیگر حریق‌هایی مهارناپذیر برخیزد. رویکرد ما شتاب‌بخشیدن در عین انتظار کشیدن صبورانه است و راهبرد ما مقاومت سازمان‌یافتۀ انقلابی؛ مقاومت بدین معنا که تلاش ما دیگر صرفا به اعتراض به معنای اعلام نارضایتی از این و آن مساله محدود نخواهد ماند بلکه مصروف تضمین عدم تکرار وقایع نامطلوب برای ما، طبقۀ ما و توده‌های مردم خواهد بود.
پیش به سوی ایجاد و تشکیل هسته‌های انقلابی و سلول‌های سرخ! 

1. یانیس ریتسوس، ترجمه احمد شاملو